تقدیم به شهدای آتش نشان
مهدی جهاندار
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
خبر تلخ و سنگین، خبر سرد و غمگین
قدیمی ترین برج تهران در آتش
عجب روزگاری است، انسان هراسان
عجب روزگاری است، انسان در آتش
عجب روزگاری، عجب شام تاری
مسلمان در آوار و سلمان در آتش
چه رسم بدی، کاسبان در تماشا
دلیران و آتش نشانان در آتش
کسی از شهیدان سراغی بگیرد
همانانکه رفتند خندان در آتش
سیاووش و پروانه، ققنوس و ساقی
از این دست مستان فراوان در آتش
چه شد عشق بازی، چه شد تک نوازی
خرابات ویران، نیستان در آتش
چه طوفان بی رحم و سوزان و سختی
الهی بسوزد زمستان در آتش
خدایا برای تو کاری ندارد
گلستان به پا کن، گلستان در آتش
****************************
زهرا آراسته نیا
یکبار دیگر روضه، آتش، دود، دیوار
عشق از تبار آتش است و آه، غمبار
پاشیده رنگی داغ بر سرمای تهران
مرگ سیاوش های ما در زیر آوار
****************************
عالیه مهرابی
قرار این بود در تقویم آتش بی نشان باشی
بسوزی آنچنان در خویش تا آتش نشان باشی
مدال زخم روی سینه بگذاری و بعد از این
برای خاطرات شهر ما یک قهرمان باشی
به فردوسی بگو که این خیابان، خان چندم بود
که باید تو سیاوش گونه مرد هفت خان باشی???
تنت را ذره ذره آب کرد آتش ولی انگار
قرارت بود از اول که شمعی جان فشان باشی!
قرار این بود که امسال وقتی سال میچرخد
عزادار خودت باشند و عید دیگران باشی
عجب نان حلالی داشتی در سفره که حتی
خدا میخواست بعد رفتنت هم پهلوان باشی!!
****************************
سید مهدی میری لواسانی
خبر کوتاه بود و ناگهان بود
دوباره صحبت از داغی گران بود
میان هجمی از آوار و آتش
شهادت قسمت آتش_نشان بود
***
به جان از داغ هجر، آتش نشانم
غبار غم گرفته آسمانم
رفیقان یک به یک رفتند از این شهر
خداحافظ رفیق مهربانم
***
تو از جنس رسولان بودی ای دوست
نماد عشق و ایمان بودی ای دوست
گلستان ساختی با عشق از آتش
تو ابراهیم دوران بودی ای دوست
***
تو رفتی بر دل اما ماند داغت
دل هر سنگ را گریاند داغت
تو که عمری ز دل آتش نشاندی
دل یک شهر را سوزاند داغت
***
نگیرد رنگ شب فانوس عاشق
بریدن نیست در قاموس عاشق
بقای جاودان بود این سرانجام
که بر آتش زد آن ققنوس ِ عاشق
****************************
علی حبیبی
یک مرد نبرد، اگر که همرزمش را
در آتش و خون رها نماید سخت است
امروز دوباره بغض مردی بشکست:
"لشگر" برود، "دسته" بیاید، سخت است
****************************
ولی الله کلامی زنجانی
به دل آتش نشانان غم نشاندند
ز دیده اشکمان بر رخ فشاندند
پیِ اِمحاء آتش رفته بودند
ولی خود در حصار شعله ماندند
****************************
محمد مهدى عبدالهى
انگشت حیرت را به لب ها مى فشاریم
دلواپس اخبار دور از انتظاریم
اشك غریبى مى چكد از گونه هامان
با یك جهان اندوه و حسرت بى قراریم
بُغضى نهفته در دل هر شعله پخش است
شاید گریز روضه اى دیرینه داریم
آتش زبانه مى كشد در موج ماتم
بر غربت ایل شقایق غمگساریم
آتش نشانه رفته امشب آسمان را
گل هاى پرپر را به باران مى سپاریم
هم ناله با حجم غم "آتش نشان ها"
بر صخره هاى بى كسى سر مى گذاریم
رنگ شهادت رنگ سرخ پرچم ماست
از امتحان عاشقى باكى نداریم
با كاروان سرخ امدادى دوباره
چشم انتظار مقدم صبح بهاریم
****************************
محمد مبشری
شجاعت تار و پود جانشان بود
شجاعت میوه ی ایمانشان بود
شهادت آرزوشان بود و دیدیم
مدال عشق پشتیبانشان بود
****************************
ولی الله کلامی زنجانی
به دل آتش نشانان غم نشاندند
ز دیده اشکمان بر رخ فشاندند
پیِ اِمحاء آتش رفته بودند
ولی خود در حصار شعله ماندند
***
بپرس از عاشقی که بی نشان است
شتابان می رود دامن کشان است
قسم خورده که نشناسد سر از پای
دلِ آتش نشان آتش فشان است
***
ز هر مرغی پری آتش گرفته
نه شهری، کشوری آتش گرفته
رسد فریاد یا زهرا به گوشم
گمان دارم دری آتش گرفته
***
شرر دیدم بلا را یاد کردم
بلای کربلا را یاد کردم
دمِ غارت ز چادرهای سوزان
فرار بچه ها را یاد کردم
***
غم از دل گرچه یارا برده امروز
ولی مردانگی گل کرده امروز
بلای ناگهانی خلق ما را
نوید یکدلی آورده امروز
***
پیام رهبرم الهام بخش است
مصیبت دیده را آرام بخش است
فداکاریّ و ایثار و شهادت
به ملک وحدت استحکام بخش است
***
مرو ظلمت ببین نور جلی را
تجلّای ولایت را ولی را
مصیبت گرچه سنگین است، اما
مبر از یاد ذکرِ یا علی را
****************************
پروانه نجاتی
تهران دل شکسته ز داغ گران بگو
از مردهای عاشق آتش نشان بگو
از آتش مسامحهای که زبانه زد...
...تا شرح پاکبازی و تقدیم جان بگو
حالا که آسمان دلت تار و ابری است
برخیز و در منارۀ ماتم اذان بگو
تو پایتخت کشور مردان عاشقی
از سینههای سوختۀ بی نشان بگو
آوار بغض کار تو را سخت کرده است
طاقت بیار از آن همه تاب و توان بگو
امروز گریه کن ولی از روزهای بعد
از زندگی برای دل آشفتگان بگو
****************************
سید محمد میرهاشمی
دیروز در جبهه تن یک قهرمان سوخت
از بمب های شیمیایی یک جوان سوخت
امروز در تهران - پلاسکو - یک بسیجی
در شعله ها اینبار یک آتش نشان سوخت
****************************
محمد رضا طالبی
از بم گرفته تا به استامبول ، هی بار روی بار می ریزد
روی سر این شهر غمدیده، دارد هنوز آوار می ریزد
معمار پیر برج متروکه، حتی خودش اول نمی دانست
دارد فقط جای ملات سرد، خون لای هر دیوار می ریزد
باران خاک و چوب پوسیده ست ، این که سر این شهر می بارد
جایش گل آلاله می روید، این برج هر مقدار می ریزد
این اولین بار ست ای مردم؟، این آخرین بار ست مسوولین؟!
هر بار وعده داده اید اما، این برج ها هر بار می ریزد
تنها که سنگ و خشت و آهن نیست، دنیایی از تاریکی و غربت
دارد سر آتش نشانانِ ، دل رحم و بی آزار می ریزد
حتی کلاغ روسیاه شهر ، جای خبر دادن به مسوولین
دارد روی این شعله ی غفلت، هی آب با منقار می ریزد
قلب بزرگ قهرمان زیرِ ، آوار هم حتی تپش دارد
پاییز دارد برگهایش را، بر دوش چشمه سار می ریزد
****************************
ناصر شهریاری
اگر چه مادران را پیر کردند
شجاعت را به خون تفسیر کردند
شهادتنامه از بالا گرفتند
و با خون مرگ را تحقیر کردند
****************************
حسنا محمدزاده
چه میشد که پروانه در دام آتش نباشد؟
پر بسته با هیمه ها در کشاکش نباشد
قرار است اگر قلب دنیا بسوزد ، بسوزد
ولی شعله اش این همه داغ و سرکش نباشد
****************************
میلاد عرفان پور
خبر، حیرانی بی حاصل ماست
خبر بی رحم آمد ، قاتل ماست
از آن مردان که در آتـش شکفتند
خبرها داغ ، چون داغ دل ماست
****************************
نعیمه امامی
می سوزد از فراق شما باغبان هنوز
در سوگ داغ بیست گل ارغوان هنوز
سنگین شده است بغض و نفس ها به سینه ها
آتش زبانه می زند از عشقتان هنوز
آوار درد ریخته بر سینه هایمان
از چشم شهر می چکد اشک روان هنوز
مادر سوال می کند از یوسفش ... بگو ...
دارد امید دیدن سروی جوان هنوز
در لا به لای آن همه آوار و زخم و درد
خاکستری بجاست از آن قهرمان هنوز ؟
چشم انتظار آمدنت بود دخترک...
شاید نشسته کنجی از این بی کران هنوز
با لحظه لحظه سوختنت شعله می کشد
سر تا سر وجود وطن بی امان هنوز
اینگونه پر کشیدنت اصلا عجیب نیست
دلداده ای به غربت یاسی کمان هنوز
می خواستی مدافع زینب شوی ...؟ شدی...
هستی مدافع حرم عمه جان هنوز
داری دفاع می کنی از مردمان شهر
با بالهای سوخته ات بی گمان هنوز
جسمت اسیر آتش و آوار و زخم هاست
روحت رها و مست سوی کهکشان هنوز
پرواز کن که حق تو بغض قفس نبود
پرواز کن که منتظر است آسمان هنوز
****************************
کمیل کاشانی
می سوزم از داغی که زد آتش به جان ها
داغی فراتر از بیان ها و گمان ها
جز گریه کاری بر نمی آید ز دستم
بر مرگ جان سوز و غم «آتش نشان» ها
دل را زدند آنجا به دریا نه ، به آتش
باید نوشت از این حماسه داستان ها
آنقدر سنگین و توان فرساست این داغ
کز عهده ی آن بر نمی آید زبان ها
مرهم گذار زخم ، جز صبر و رضا نیست
تقدیر ، بی پرواست در این امتحان ها
جاوید می ماند کنار عشق و ایثار
در دفتر تاریخ ، نام قهرمان ها
****************************
محسن طاهری
باز ایران شد عزادار غمى
دل شكست از سوز داغ و ماتمى
در میان هرم آتش سوختند
جامۀ نیلى به تن ها دوختند
در ره خدمت به خلق بى پناه
زیر آوارند ده ها بى گناه
چشم بر راه پدر فرزندها
روى آتش مى جهد اسپندها
مادرى خاك عزا برسر كند
دیده از خون دل خود تر كند
گرچه آتش هر كجا دارد اثر
لیك از زهرا بپرس و میخ در
ناله ها زد خانه ام آتش گرفت
محسن دردانه ام آتش گرفت
اى پدر حق رسالت شد ادا
تازیانه سوخت بازوى مرا
در دفاع از ولایت سوختم
راه عشق و عاشقى آموختم
****************************
محسن پالیزدار
آتش افتاده به جانم بارها و بارها
آتش عشق و فراق و ماتم و آزارها
آتش از بدو تولد حرفهایش داغ بود
وای از آن شعله ای کافتد به نیزه زارها
می دهد آتش، نشان عشق ،تنها شاهدم
سینه های سوخته در زیر این آوارها
سوخت و ویران شدو یکسان شده باسطح شهر
سرسلامت باد این معماری بازارها
مدعیان حقوق شهروندی خفته اند
عاقبت هامان بخیر ازدست این سربارها
مردم شهرم همه دلداده و غم پرورند
کوچه کوچه سوگوار از داغ این سردارها
فاطمیه میرسد شهرم مهیا شد، عجب...
... آتشی افتاده برجان در و دیوارها
****************************
مرتضی مظاهری
بر دوششان غیر از سبکباری ندارند
کاری جز ایثار و فداکاری ندارند
آتشنشانانی که در آتش فتادند
با آتش دوزخ سر و کاری ندارند
****************************
مرتضی حیدری آل کثیر
برجی در آتش سوخت ...عکسش رانشان داد
عکسی که وقت ثبت آن یک مرد، جان داد
برجی که برخاموشی ایمان فروریخت
نیلوفری مرداب تهران راتکان داد
آه ای غزل! وقت تماشا کردنت نیست
باید که زیر دست فریاد امتحان داد
بیزارم از پستی که از اهل سیاست
شوق عمل کردن گرفت اما زبان داد
بی نردبان سرگرم اطفای حریق است
مردی که عزمش را شهادت نردبان داد
آتش نشان مفهوم ایثارخودش را
این بار زیر برجی از آتش،نشان داد
چندین ستاره زیر آوارند باید
یوسف ترین ها را به دست آسمان داد
****************************
محسن غلامحسینی
در قاب ها جاری شده تصویر آتش
سوزانده دل را عکس با تاثیر آتش
جانی برای حفظ جانهای دگر شد
باسوز و ساز خویشتن درگیر آتش
در خود گرفتن ذوب کردن قلب ها را
جز این نمی باشد دگر تفسیر آتش
از خانه ها رفتند و دیگر برنگشتند
مردان رویاهای با تعبیر آتش
این واژه کوتاه و قلم ها نارسایند
در سرنوشت شعله و تغییر آتش
در فطرتش روشنگر اما با خطرها
جز این چه می باشد دگر تقدیر آتش
افسوس می گردد بهانه بدتر از عذر
تقصیر هایی که شده تقصیر آتش
مانند شمعی آب شد قلبش به سینه
آتش نشانی محو در تکثیر آتش
مادر ، پدر ، یا همسری با یادگارش
از داغ با صبری کند تدبیر آتش
****************************
محسن عربخالقی
گل جای خود دارد ای کاش آهن در آتش نماند
من دوست دارم که حتی دشمن در آتش نماند
راه گریزی ندارم ، می سوزم و می نویسم
صد مرد آتش بگیرد ، یک زن در آتش نماند
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شهدای آتش نشانشهدای آتش نشان